جدول جو
جدول جو

معنی کین ستدن - جستجوی لغت در جدول جو

کین ستدن(بِ نِ شَ تَ)
انتقام کشیدن. انتقام گرفتن. خونخواهی کردن. و رجوع به کین ستان شود
لغت نامه دهخدا
کین ستدن
انتقام کشیدن
تصویری از کین ستدن
تصویر کین ستدن
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از جان ستدن
تصویر جان ستدن
جان کسی را گرفتن، کنایه از او را کشتن و قبض روح کردن، برای مثال چون به امر حق به هندستان شدم / دیدمش آنجا و جانش بستدم (مولوی - لغت نامه - جان ستدن)
فرهنگ فارسی عمید
(زَ دَ)
انتقام کشیدن. (فرهنگ فارسی معین)
لغت نامه دهخدا
(رُ دَ)
کام راندن. کام بردن. کام گرفتن. کام بچنگ آوردن. (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(بَ دَ)
با دشمنان به جنگ برخاستن. (از یادداشت به خط مرحوم دهخدا). جنگ آوردن:
به آورد هر دو برآویختند
همی خاک بر اختران ریختند
فراوان ز هر گونه جستند کین
نه این زآن سته شد نه نیز آن از این.
فردوسی.
، انتقام کشیدن. انتقامجویی کردن:
به زر مهر دادش یکی بدگهر
که کین پدر زو بجوید مگر.
فردوسی.
ببرّی سر بیگناهان ز کین
ندانی که جوید جهان از تو کین.
فردوسی.
یکی آنکه گفتی که کین نیا
بجستم من از چاره و کیمیا.
فردوسی.
به دست خویش قضا را به سوی خویش کشید
هر آنکه جوید از آن شاه کینه جویان کین.
فرخی.
کین نجویم که خود دراز شود
طعنه شان خود به عکس بازشود.
خاقانی.
به کین جستن مردۀ ناپدید
سر زندگان را نشاید برید.
(از العراضه)
لغت نامه دهخدا
(تَ / تُو بَ / بِ دِهْ)
منتقم و انتقام کشنده. (ناظم الاطباء). خونخواه. انتقامجو. آخذ ثار. (از یادداشت به خط مرحوم دهخدا). و رجوع به مدخل بعد و کین ستانی شود
لغت نامه دهخدا
(یَ / یِ اَ کَ دَ)
کین ستدن. کین ستاندن. کینه گرفتن. رجوع به کین ستدن و کین ستاندن شود
لغت نامه دهخدا
(بِ شُ دَ)
کین ستدن. انتقام کشیدن:
ببخش ای شاه دریادل بکوش ای خسرو عادل
که گاه بخشش و کوشش دهی زرّ و ستانی کین.
امیرمعزی (از آنندراج).
رجوع به کین ستدن شود
لغت نامه دهخدا
(سِ)
انتقام. (ناظم الاطباء). انتقامجویی. انتقام کشی. خونخواهی. اخذ ثار:
چو کین آوری کین ستانی کنم
شوی مهربان مهربانی کنم.
نظامی.
رجوع به کین ستان شود
لغت نامه دهخدا
(تُنْ پُ)
شهرو بندری است در ایالت انتاریوی کانادا و بر کنار شط ’سن لوران’ واقع است و 59000 تن سکنه و مدرسه نظام و دانشگاه دارد. در این شهر صنایع نساجی و آلومینیوم رواج دارد. (از لاروس)
لغت نامه دهخدا
(هََ)
ستدن قبل از فرارسیدن موعد. قبل از زمان مقرر دریافت کردن. گرفتن پیش از فرارسیدن زمان مقرر چون بیعانه و اجرت کار و بهای چیزی را
لغت نامه دهخدا
تصویری از کین بستن
تصویر کین بستن
انتقام کشیدن
فرهنگ لغت هوشیار
ستدن قبل از فرا رسیدن موعدگرفتن پیش از فرا رسیدن زمان مقرر چون بیعانه و اجرت کار و بهای چیزی را
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جان ستدن
تصویر جان ستدن
جان را گرفتن کشتن قبض روح کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کینه ستدن
تصویر کینه ستدن
انتقام کشیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کام ستدن
تصویر کام ستدن
کام گرفتن بارزوی خود رسیدن
فرهنگ لغت هوشیار