جان کسی را گرفتن، کنایه از او را کشتن و قبض روح کردن، برای مثال چون به امر حق به هندستان شدم / دیدمش آنجا و جانش بستدم (مولوی - لغت نامه - جان ستدن)
جان کسی را گرفتن، کنایه از او را کُشتن و قبض روح کردن، برای مِثال چون به امر حق به هندُستان شدم / دیدمش آنجا و جانش بستدم (مولوی - لغت نامه - جان ستدن)
با دشمنان به جنگ برخاستن. (از یادداشت به خط مرحوم دهخدا). جنگ آوردن: به آورد هر دو برآویختند همی خاک بر اختران ریختند فراوان ز هر گونه جستند کین نه این زآن سته شد نه نیز آن از این. فردوسی. ، انتقام کشیدن. انتقامجویی کردن: به زر مهر دادش یکی بدگهر که کین پدر زو بجوید مگر. فردوسی. ببرّی سر بیگناهان ز کین ندانی که جوید جهان از تو کین. فردوسی. یکی آنکه گفتی که کین نیا بجستم من از چاره و کیمیا. فردوسی. به دست خویش قضا را به سوی خویش کشید هر آنکه جوید از آن شاه کینه جویان کین. فرخی. کین نجویم که خود دراز شود طعنه شان خود به عکس بازشود. خاقانی. به کین جستن مردۀ ناپدید سر زندگان را نشاید برید. (از العراضه)
با دشمنان به جنگ برخاستن. (از یادداشت به خط مرحوم دهخدا). جنگ آوردن: به آورد هر دو برآویختند همی خاک بر اختران ریختند فراوان ز هر گونه جستند کین نه این زآن سته شد نه نیز آن از این. فردوسی. ، انتقام کشیدن. انتقامجویی کردن: به زر مهر دادش یکی بدگهر که کین پدر زو بجوید مگر. فردوسی. ببرّی سر بیگناهان ز کین ندانی که جوید جهان از تو کین. فردوسی. یکی آنکه گفتی که کین نیا بجستم من از چاره و کیمیا. فردوسی. به دست خویش قضا را به سوی خویش کشید هر آنکه جوید از آن شاه کینه جویان کین. فرخی. کین نجویم که خود دراز شود طعنه شان خود به عکس بازشود. خاقانی. به کین جستن مردۀ ناپدید سر زندگان را نشاید برید. (از العراضه)
شهرو بندری است در ایالت انتاریوی کانادا و بر کنار شط ’سن لوران’ واقع است و 59000 تن سکنه و مدرسه نظام و دانشگاه دارد. در این شهر صنایع نساجی و آلومینیوم رواج دارد. (از لاروس)
شهرو بندری است در ایالت انتاریوی کانادا و بر کنار شط ’سن لوران’ واقع است و 59000 تن سکنه و مدرسه نظام و دانشگاه دارد. در این شهر صنایع نساجی و آلومینیوم رواج دارد. (از لاروس)